یک شنبه 22 ارديبهشت 1398
ن : رضا

Prove

 


دوستت دارم هایمان

را ثابت کنیم ؛

نگوییم.


 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ، از هر دری سخنی، دسترنج خودم، ،


پنج شنبه 1 آذر 1397
ن : رضا

Welcome back

 

من برگشتم

با تمام قوا هم برگشتم


 



:: موضوعات مرتبط: انگلیسی، طنز، عاشقانه ، علمی، از هر دری سخنی، دانشجویی، دسترنج خودم، ،


چهار شنبه 14 تير 1396
ن : رضا

تحریم ناصرالدین شاه

 


برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد... .

دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازند،
. آنگاه در حالی که دو سوگلی اش در دو طرف او نشسته بودند،

در اتاقک گرم و نرم درشکه، دستور حرکت داد، .کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد،

هوس بذله گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی هایش را بخنداند،
. با صدای بلند به پیرمرد درشکه چی که از شدت سرما می لرزید، گفت: درشکه چی ! به سرما بگو ناصرالدین شاه "تره هم واست خرد نمی کنه!" .

درشکه چی بیچاره سکوت کرد... اندکی بعد ناصرالدین شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد:
درشکه چی! به سرما گفتی؟؟؟
درشکه چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان گفتم!!!
-خب چی گفت؟؟؟ گفت: با حضرت اجل همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمی یارم...

 نتیجه: 
این حکایت دقیقا حکایت كسانى است که برای تحریم ها تره هم خرد نمیکنند و مشغول رجزخوانی و خط و نشان کشیدن برای قدرت های جهان هم هستند...

و ملت زیر خط فقر، همان درشکه چی اند که باید تمام سختی های تحریم را تحمل کنند.

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،
:: برچسب‌ها: تحریم, ناصرالدین شاه,


پنج شنبه 21 ارديبهشت 1396
ن : رضا

خدایا شکرت

 

 

امروز من دیگه هیچ غمی ندارم

دیگه هیچ حسرتی ندارم


خداروشکر

خداروشکر


قطعا لطف خدا بوده


 



:: موضوعات مرتبط: انگلیسی، طنز، عاشقانه ، علمی، از هر دری سخنی، دانشجویی، ،


سه شنبه 30 شهريور 1395
ن : رضا

پایان خدمت

 

خدمت هم تموم شد


کارت هم اومد


مثلا الان من مرد شدم

 



:: موضوعات مرتبط: انگلیسی، طنز، عاشقانه ، علمی، از هر دری سخنی، دانشجویی، دسترنج خودم، ،


جمعه 1 مرداد 1395
ن : رضا

خداروشکر


بلطف خدا

دیگه 20 روز کاری بیشتر نمونده

زود گذشت ولی

سخت گذشت

برای منم واجب بود

ک این دورهُ بگذرونم

ان شالله

این چند روزهم بسلامت بگذره

ب امید خدا 

 



:: موضوعات مرتبط: انگلیسی، طنز، عاشقانه ، علمی، از هر دری سخنی، دانشجویی، دسترنج خودم، ،


جمعه 14 خرداد 1395
ن : رضا

جمله هایی ک باید بیاد داشت

 

 

هرگز ب کسی اجازه نده بهت بگه نمیتونی کاری انجام بدی، تو رویایی داری، باید ازش محافظت کنی. آدم‌هایی ک خودشون نمیتونن کاری کنن میخوان ب تو هم بگن نمیتونی. اگر چیزی میخوای برو بدستش بیار.

مردان بزرگ، بزرگ زاده نمیشوند. بزرگ رشد میکنند.

 

بعضی آدم‌ها ب خودشان باور ندارندتااینکه اول یکی دیگه آنها را باور میکند.

 

مهم اینِ ک چقدر محکم میتونی از زندگی ضربه بخوری و ب مسیرت ادامه بدی.

 

میتونی از گذشته فرار کنی یا از آن درس بگیری

 

انجام دادن یا ندادن مسئله تلاش نکردن است

 

عمر بسیار سریع میگذرد اگر هر از گاهی یکبار نایستی و باطراف نگاه نکنی آن را از دست میدهی.

 

مرد آن است ک در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیا باشد

 

 



:: موضوعات مرتبط: علمی، از هر دری سخنی، دسترنج خودم، ،


جمعه 14 خرداد 1395
ن : رضا

یا حکیم

 

 

حکیم را گفتند: علم بهتر است یا ثروت؟

حکیم بی‌درنگ شمشیر از میان برون آورد و مرید بخت‌برگشته را ب 3 پاره نامساوی تقسیم کرد و گفت:

سال‌هاست ک هیچ کس بین دوراهی علم و ثروت گیر نمیکند

مریدان درحالیکه همچون خایهِ حلاج میلرزیدند گفتند ای حکیم ما را دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم

حکیم گفت:

در جوانی مرا دوستی بود ک باهم ب مکتب میرفتیم

دوستم تَرکِ‌تحصیل کرد من معلم مکتب شدم

حالا

او پورشه دارد من پوشه

او اوراق مشارکت دارد من اوراق امتحانی

او عینک آفتابی من عینم ته استکانی

او بیمه زندگانی من بیمه خدمات درمانی

او سکه و ارز من سکته و قرض

سخن حکیم ک بدین‌جا رسید مریدان نعره زدند و راهی کلاس‌های آموزش اختلاس گشتندی

 

 



:: موضوعات مرتبط: طنز، از هر دری سخنی، ،


جمعه 14 خرداد 1395
ن : رضا

سلامتی

 

ی سلامتیِ متفاوت میزنیم چون تکراری نیست

سلامتی ی پسری

اونایی ک تو فکر میکنی خسته نشدن

اونایی ک ب ی تیکه آهن فروخته شدن

وقتی پول تو جیبِشون نبود بهشون محل سگ هم ندادن

اونایی ک از بیکاری از بی‌پولی تفریحشون ی دونه سیگارِ بعضی وقتام مشروب با ترسُ لرز

رو هر کی دست گذاشتن یا یه بچه مایه‌دار ازش گرفتنش یا یکی اومد از گذشته ننگین طرف براش گفت

این پسرا بدجور کم آوردن

اما غرور مردونشون بهشون اجازه نمیده بیان جار بزنن

همیشه هم آدم بدِه میشن

گاهی باید گفت میم مثل مَرد

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ، از هر دری سخنی، دسترنج خودم، ،


پنج شنبه 26 فروردين 1395
ن : رضا

سردار شوشتری

 

دیروز از هر چه بود گذشتیم . . . امروز از هر چه بودیم گذشتیم

آنجا پشت خاکریز بودیم . . . اینجا در پناه میز

دیروز دنبال گمنامی بودیم . . . امروز مواظبیم ناممان گم نشود

جبهه بوی ایمان میداد . . . اینجا ایمانِ مان بو میدهد

آنجا روی درب اُتاقِ مان مینوشتیم

               یا حسین فرماندهی از آن توست

اینجا مینویسیم

بدون هماهنگی وارد نشوید

 

 



:: موضوعات مرتبط: عاشقانه ، از هر دری سخنی، دسترنج خودم، ،


پنج شنبه 26 فروردين 1395
ن : رضا

سلام

 

 سلام ب همگی

من بعد از یک خدمت طولانی و سخت برگشتم

ان شالله ازین ب بعد مطالب خوبی را ب اشتراک بذارم

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 12 آذر 1394
ن : رضا

کودکان ما


آن زمانی ک کودکان مان

دیگر نمیپرسند از کجا آمده اند

و نمیگویند ب کجا میروند

آنها بزرگ شده اند

 



:: موضوعات مرتبط: علمی، از هر دری سخنی، ،


سه شنبه 10 آذر 1394
ن : رضا

ارزش های من

 

اگه یک نفر ازت پرسید چقد دوسم داری؟

نگو بینهایت

بگو اندازه ای ک هستی .


اگه پرسید تا کی دوسم داری؟

نگو تا ابد

بگو تا وقتی هستی


اگه پرسید چقد بهم اعتماد داری؟

نگو اندازه چشام

بگو ب اندازه ای ک بهم اطمینان میدی


تا بدونه

تا وقتی با ارزشه ک

ب ارزشات احترام بداره

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 29 آبان 1393
ن : رضا

ما یا اونا ؟

این متن ی کم طولانیه خواهش میکنم حتما بخونیدش خواهش میکنم

می ارزه

 

زحمت این نوشتارُ آقای امیر گودرزی کشیدن ک واقعا دست مریزاد داره ... بخونیدا

 

 

پرده اول:

هنوز تاکسی بعدی نرسیده ک یک ماشین مدل بالا از جلو چشممان رد میشود. هنوز ماشین ب انتهای خیابان نرسیده ک زیرلب ب راننده اش بدوبیراه میگوییم، چرا؟

 

" چون او از نظر من مالِ مردم خور است "

چندلحظه بعد تاکسی میرسد یک پیکان قراضه ک موقع حرکت مثل کلاغ سنگ خورده قارقار میکند. برای راننده پشت چشم هم نازک میکنم و بعداز سوارشدن بااینکه همسن پدر من است ب او سلام نمیکنم، چرا؟

 

" چون او از نظر من گداگشنه است "

کلا از نظر من آدمها دو دسته اند؛ یا از من پولدارترند ک بهشان مال مردم خور میگویم یا بی پول ترازمن هستند ک بهشان گداگشنه میگویم.

مردمی را ک در صف ایستاده اند زیرنظر میگیرم یا از من بزرگترند ک بهشان میگویم " گنده " یا از من کوچکترند ک بهشان میگویم " فسقلی ".

 

پرده دوم:

وقتی ب محل کار میرسم بیشتر همکارانم مشغول کارند. حالم از آنهایی ک زودتر از من می آیند بهم میخورد. کارم را شروع میکنم چند نفر دیگر هم ک در ترافیک مانده بودند می آیند از اینها هم خوشم نمی آید، چرا؟

 

" چون اگر کسی بهتر از من کار کند بهش میگم تراکتور یا خودشیرین . اگر کمتر از من کار کند تنبل است.

 

پرده سوم:

در چشم برهم زدنی ظهر میشود و باید برم ناهار. سکوت حاکم در اداره موقع ناهار میشکند و هرکسی با همکارش دردل میکند، من اینجا یکی یکی آدمها را نگاه میکنم ک هرکس چقدر غذا میخورد.

 

" اگر بیشتر از من بخورند پُرخور و شکم پرست هستند و اگر کمتر از من بخورند خسیس هستند "

 

پرده چهارم:

همکار میز کناری ام ناهارش تمام میشود و همینطور ب حرف زدن ادامه میدهد انگار از هیچ چیزی نگران نیست و آمده مهمانی.

 

" آدمها یا از من بیخیالتر هستند ک بهشان میگویم پَپَه . یا از من هوشیارتر هستند ک بهشان میگویم قالتاق "

ب حرفهای آدمهای میز پشتی گوش میدهم، در دلم ب استدلال هایشان درباب اوضاع خاورمیانه میخندم. وقتی از اقتصاد حرف میزنند نمیتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، اینها ساده لوح هستند.

 

" ب افرادی ک از من ساده تر هستند میگم هالو . افرادی هم هستند ک حواسشان ب همه چیز هست، نگاه تیزبینی دارند و پرتُ پَلا از آنها نمیشنوی ، ب اینها هم میگویم هفت خط "

 

پرده پنجم:

ساعت کاری تمام شد و سرراه میرم خرید. نگاهم را ب سبد خرید مشتری ها دوخته ام .

" ب آنهایی ک سبد خریدشان از من پُرتر است ولخرج میگم و آنهایی ک سبدشان خالیتر از من است را خسیس میگم "

ب این فکر میکنم ک چرا همه خسیس هستند یا ولخرج و کسی را نمیبینم ک باندازه من خرید کرده باشد. بحال همه تاسف میخورم.

در صف فروشگاه اینقدر سراسیمه هستم ک مرد جوانی نوبتش را ب من میدهد، تشکر میکنم ولی در دلم فکر میکنم ک او چاپلوسی میکند. در اداره هم از این آدمها زیاد داریم.

 

" آنهایی ک از من مردم دار تر هستند بنظرم بوقلون صفت هستند و آنهایی ک کمتر از من با مردم راه بیایند از نظر من بی شک خودخواهند "

در راه خانه هم همه را زیرنظر دارم

 

" اینها یا از من شجاع ترند ک من بهشان بی کله میگم یا محتاط تر ک بهشان ترسو میگم "

 

بی پرده

بازهم باید در صف تاکسی بایستم باهمین افرادی ک از نظر من هالو، ولخرج، قالتاق، مال مردم خور، تنبل یا گداگشنه هستند.

نمیدانم چرا هیچکس مثل من نیست

اطرافم پُر است از آدمهایی ک در صفت های مختلف یا از من بیشترند یا کمتر و من برای هرکدام اسمی گذاشته ام

 

" چون معیار همه چیز من هستم نه حقیقت "

 

 



:: موضوعات مرتبط: علمی، از هر دری سخنی، دسترنج خودم، ،


شنبه 10 آبان 1393
ن : رضا

ن ج ا ب ت ؟


دخترِ خط سینه‌اش معلومِ

 

نافش بیرونِ

 

رنگ شُرتش با وضوح HD مشخصِ

 

هرروز ی عکس میذاره

 

فقط اسم واقعیشُ نمیگه

 

یعنی

 

نجابتش منُ ب گاه داده

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طنز، علمی، از هر دری سخنی، ،


جمعه 14 شهريور 1393
ن : رضا

درس

 

 

يه کلاغ روي يه درخت نشسته بود و تمام روز بيکار بود و هيچ کاري نمي کرد...

يه خرگوش از کلاغ پرسيد: منم مي تونم مثل تو تمام روز بيکار بشينم و هيچ کاري نکنم؟

کلاغ جواب داد: البته که مي توني!...

خرگوش روي زمين کنار درخت نشست و مشغول استراحت شد...

يهو روباه پريد خرگوش رو گرفت و خورد

 

نتيجه اخلاقي: براي اينکه بيکار بشيني و هيچ کاري نکني ، بايد اون بالا بالاها نشسته باشي

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: علمی، از هر دری سخنی، ،


جمعه 14 شهريور 1393
ن : رضا

پس چرا


اگر خورشيد هر شب غروب مي كنه و فرداش دوباره طلوع ميكنه

 

اگرگلها پژمرده ميشن و لي دوباره غنچه ميكنن

 

اگر عميق ترين زخم ها دوباره التبام پيدا ميكنن

 

اگر بزرگتربن رنج ها فراموش ميشن

 

چرا بايد از زندگي ترسيد ؟

 


البته كه من بعضاُ پژمرده ميشم بعضاّ شكوفا ميشم

 

البته كه اين سو و آنسو ميرم ولي بالاخره پرواز ميكنم

 

البته كه بعضاّ با سرعت حركت ميكنم بعضاّ مي ايستم

 

البته كه بعضاّ حرف ميزنم بعضاّ ساكت ميشم

 


به بي پايان بودن يك موقعيت اعتقاد ندارم

 

البته كه اگر امروز گريه ميكنم فردا خواهم ختديد

 

البته كه در ابتدا خواهم رفت و لي برخواهم گشت

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


سه شنبه 11 شهريور 1393
ن : رضا

نامه عمر ب یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد شاه


.
نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجاميد.



نامه عمر به يزدگرد سوم

 

از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس
یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.
شروع کن به پرستش خدای واحد، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.
از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، بما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.
الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.
با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.
الله اکبر خلیفه مسلمین عمربن الخطاب

 

 

 

 

پاسخ یزدگرد به عمر


از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمینهای پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان ( لقبی که پارسیان به عربها می دهند به معنی سگ شکاری
به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد
تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون اینکه هیچگونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.
این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عربها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابانهای عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.
مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.
زمانیکه ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار میخوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.
شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را میدزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با اینهمه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟
تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این بما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.
خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پيش رفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمینهای دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسئول اینهمه فاجعه است؟
آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟
یا اینکه پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟
شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟
افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی اینکار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.
من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدنها.
من تو را نهی نمی کنم از اینکه این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.
این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.
آریایها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسانهای پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آنها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.
من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.


یزدگرد سوم ساسانی


روح آن شاه بزرگ و دیگر پادشاهان این کشور ک بر خاکِ ایران نیک زیستند و ب نیکی زیستن دعوت نمودند شاد باشد.

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


سه شنبه 11 شهريور 1393
ن : رضا

صدا کن مرا

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

 که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

 من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

 و خاصیت عشق این است

 کسی نیست

 بیا زندگی را بدزدیم آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقرباک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

 مرا گرم کن

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

 و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ

اجاق شقایق مرا گرم کرد

در این کوچه هایی که تاریک هستند

 من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم

 بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا

 و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد

 و آن وقت

حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد

حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم

 ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید

 

ترجمه ادامه مطلب




:: موضوعات مرتبط: انگلیسی، عاشقانه ، از هر دری سخنی، ،


یک شنبه 9 شهريور 1393
ن : رضا

گرگ باشیم


با گرگها دوستی کن چون تا گرسنه نشوند

خیانت نمیکنند


انسانها تا سیر میشوند خیانت میکنند





:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


یک شنبه 9 شهريور 1393
ن : رضا

فیلم


دیالوگ ی فیلمُ میخوام بنویسم اسمش فکر میکنم saving private Ryan


کاپیتان : نترسین برین جلو خدا باماست


سرباز : اگه خدا با ماست پس کی با اوناست ک دارن مارو تیکه پاره میکنن





:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


یک شنبه 9 شهريور 1393
ن : رضا

یکدیگر


یکدیگر را گم کرده ایم

 

تا یکی دیگر را پیدا کنیم





:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


یک شنبه 9 شهريور 1393
ن : رضا

قضاوت


هر پرهیزکار گذشته ای دارد

هر گناهکار آینده ای دارد


پس قضاوت نکن





:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


جمعه 31 مرداد 1393
ن : رضا

بر قبرم بنویسید

 

 
بعد ازمرگم بر روی سنگ قبرم
،نه نام بنویسید،نه نشانی
چون برای هیچکس بودُ نبودم
فرقی نداشت
فقط بنویسید
اینجا کسی خوابیده
که روزی هزار بار مُرده و زنده شده
بنویسید
 
اینجا "قبر یکنفر" نیست
اینجا یک تن
به همراه هزاران آرزوی
 زنده به گور شده
خوابیده
اصلا بنویسید
اینجا کسی دفن شده
که قبل از زنده بودنش ،مُرده بوده
بنویسید
او زندگی نکرد و هر روز مُرد
و هر لحظه میان این مردم نابود شد
 
چون محکوم بود
به سادگی و داشتن قلبی صاف
 
آری با خط درشت بنویسید
 
 


:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 30 مرداد 1393
ن : رضا

تقوا ؟

 

 

فهمیده ام ک خیلی وقت ها

 

گناه نکردن نتیجه ی فراهم نبودن "موقعیت" است.

 

تَوَهُم "تقوا" بَرَم ندارد...

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 30 مرداد 1393
ن : رضا

لبخند بزن

 

اگر با شخصی ک دوستش داری روبرو شدی لبخند بزن

تا عشقت را احساس کند

 

اگر با دشمنت روبرو شدی لبخند بزن

تا قدرتت را حس کند

 

اگر با شخصی ک زمانی ترکَت کرده بود روبرو شدی

لبخند بزن تا احساس پشیمانی کند.

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 30 مرداد 1393
ن : رضا

گاهی توقف

 

هر از گاهی توقف در ایستگاه بین راه فرصت خوبیست

برای دیدن مسیر طی شده

و نگریستن ب راهی ک پیش روست

گاهی برای رسیدن باید نرفت

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 30 مرداد 1393
ن : رضا

persian gulf

 

خالقی ک این خلیج را آفرید

نام پارس را در دلش آورد پدید

نام آن پارس میباشد نه فارس

ای عرب گر "پ" نداری خب بساز

این مهم را بشنو از من ک ب جاست

خلیج پارس تا ابد از آن ماست

 

 



:: موضوعات مرتبط: انگلیسی، طنز، عاشقانه ، علمی، از هر دری سخنی، دانشجویی، دسترنج خودم، ،


سه شنبه 28 مرداد 1393
ن : رضا

یک متن زیبا

 


وقتی باختم مسیر را یافتم


در بزرگراه زندگی راهت . "راحت" نخواهد بود


هر چاله ای چاره ای ب تو می آموزد


دوباره فکر کن فرصت ها دو بار تکرار نمیشوند


پس ب یاد داشته باش


برای جلوگیری از پس رفت "باید رفت"

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


سه شنبه 28 مرداد 1393
ن : رضا

چقد خوبِ

 


به گمانم بزرگترین دارایی زندگی آدمیزاد،

همین انسانهای  اطرافش، 
همین کسانی که برایت پیغام می گذارند...


که اعلام می کنند حواس شان به تو هست...


همین کسانی که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دل شان پی تو ، دل تو و درد توست...


که چقدر خوب تو را می خوانند...


همین افرادی که پیگیرند...که نباشی دلگیرند...


همین آدم هایی که دلتنگ ات می شوند و بی مقدمه برایت می نویسند...


وقت هایی دو سه خط شعر می فرستند...


که بدانی خودت...وجودت...خوب بودن حال و احوالت برای کسی مهم است...


آدمیزاد چه دلخوش می شود گاهی،

با همین دو سه خط نوشته...

دو سه خط پیغام، از کسی حتی آن سر ِ دنیا...


حس ِ شیرینی ست که بدانی بودن ات برای کسی اهمیت دارد،

نبودن ات کسی را غمگین می کند...


وقت هایی هست که می فهمی حتی اگر دلت پُر درد است،

باید بخندی و شاد باشی، تا آدم هایی که دوستت دارند را،

غمگین نکنی...


خواستم بگویم که چقدر این دارایی های زندگی ام،
این انسانها،

برایم پُر ارزش ند...
که چقدر خوب است دارمشان...


 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


سه شنبه 28 مرداد 1393
ن : رضا

صبر کن

 


دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست


جای چشم ابرو نگیرد گرچه او بالاتر است


شصت و شاهد هر دو دعوای بزرگی میکنند


پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتر است؟


آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد ،

دیگری نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند

صبر کن
 روی دریا کف نشیند ، قعر دریا گوهر است


 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


جمعه 24 مرداد 1393
ن : رضا

من

 

من همینم ک میبینی


اگه خواستی دَرکم کن


نخواستی شَر کم کن


 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


جمعه 24 مرداد 1393
ن : رضا

مَردُمِ بَد

 

وقتی با یک دست 

نقاب هایشان را نگه داشته اند

با دست دیگر 

کلاه سرم میگذارند

انتظار زیادیست ک بخواهم نوازشم کنند


 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


سه شنبه 7 مرداد 1393
ن : رضا

مصداق ما ایرانیا

 


آدم وقتی بی خاصیت باشه

وقتی هیچی از خودش نداشته باشه

ناچارِ ب نژاد و رنگ و ملیت و زبان و ماه تولد و این چرتُ پرتا افتخار کنه 


 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


سه شنبه 7 مرداد 1393
ن : رضا

سلامتی

 

سلامتی مشتیا نه وحشیا

سلامتی دلتنگا نه دلسنگا

سلامتی سربازا نه چتربازا

سلامتی رازدارا نه نازدارا

سلامتی تو دلیا نه تو مُخیا

سلامتی رفقا نه رُقَبا

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


شنبه 28 تير 1393
ن : رضا

عجب جمله ای

 این تهِ جمله هاست :


اول باید سنگ باشی 


تا بتونی بُت دیگران شوی


 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 26 تير 1388
ن : رضا

لطفا بخونین

 

این متن رو اینقدر دوست دارم میخوام ی مدتی ثابت باشه...

میشه لطفا با دقت بخونیدش ؟


در هیاهوی زندگی دریافتم چ دویدن هایی ک فقط پاهایم را از من گرفت

درحالیکه گویی ایستاده بودم


چ غصه هایی ک فقط ب سپیدی مویم حاصل شد 

درحالیکه قصه کودکانه ای بیش نبود


دریافتم کسی هست ک اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمیشود


همین... .

 

  



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 26 تير 1393
ن : رضا

میشه ؟

 

میشه الان یکی بیاد بنویسه پایین زندگی ما

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

چند سال بعد

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


پنج شنبه 26 تير 1393
ن : رضا

لَجَن ها

 


خدایا

خدای بزرگ

 

حتما گِل کم آوردی بعضیا رو با لَجَن ماست مالی کردی ؟

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،


چهار شنبه 25 تير 1393
ن : رضا

درد

 


تنها چیز با کیفیت ک هرچی تو زندگی کشیدیم پاره نشد


درد بود

 

 



:: موضوعات مرتبط: از هر دری سخنی، ،
:: برچسب‌ها: درد,


صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین دوستان و آدرس bestoffriends.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.