فقط همین الان لذت ببر

زن را باید بو کرد باید روحش را استشمام کرد و

نفس کشید زن را باید دوست داشت

باید در آغوش گرفت و فشرد باید تماشایش کرد ،

گونه هایش را لمس کرد

قوس ِ کمرش را دست کشید ستون فقراتش را با انگشت بازی کرد

موهایش را پشت گوش انداخت به زن باید گل داد

باید بی بهانه از لبانش بوسه گرفت ظرافتش را باید نشکست

زن را باید با اشتیاق کشف کرد

نَکُـند بـویِ تُـو را

بـاد بِـه هَـر جـا بِبرَد

خُوش نَدارم دِل

هَر رَهگُذری را ببری 

مگه قلــبـــــ مـــن بـــتـــــــ بــود...؟ که خدا تـــو را براي شـکـستــنــ ـش فرستاد    

فیثاغورث معذرت میخوام

مادر من سخت ترین معادله هاست

نیوتن معذرت میخوام

راز جاذبه مادر من است

ادیسون معذرت میخوام

مادر من اولین چراغ زندگی من است

افلاطون معذرت میخوام

برای من قلب مادرم شهر فاضله است

بــا مــن کــه حــرف میــزنی

از خــودمـان دو تــا بگــو

وگــرنه دنیــا پــر اســت از آدمــهایی کــه حتــی یــک بــار هــم از مــن و تــو حــرف نمیــزنند

بــا مــن از خودمــان حــرف بــزن

از خـودمــان دوتــا فقــــط ...

ﻣﻴﮕﻲ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ

ﺍﻣﺎ زمانی که ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺶ ﺩﺍﻍ ﺩﻟﺖ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﺸﻪ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺗﺎ ﺑﻬﺶ ﻓﮑﺮﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﻤﺎﺕ ﺟﻤﻊ ﻣﯿﺸﻪ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ زمانی ﮐﻪﺧﯿﻠﯽﺗﻨﻬﺎﯾﯽﻋﮑﺴﺎﺷ ﻮﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯿ ﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑﻣﯿﺰﻧﯽ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖﺍﻣﺎ ﺑﻌﻀﯽﺍﻭﻗﺎﺕﺩﺳﺘﺖﻣﯿﺮﻩﺭﻭ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﯽ ...ﻧﺰﻧﯽ ....ﺑﺰﻧﯽ ... ﻧﺰﻧﯽ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻫﯽ ﻋﮑﺴﺸﻮ ﺟﻠﻮ،ﻋﻘﺐ ﻣﯿﺒﺮﯼ ﻭ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺶ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻟﮏ ﺯﺩﻩ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖﺍﻣﺎ ﺷﺒﺎ ﺗﺎ ﺻﺒﺢﺧﻮﺍﺑﺖﻧﻤﯿﺒﺮﻩ ..ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﮕﯽ ﯾﻌﻨﯽﺩﺍﺭﻩ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﺍﻻﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ

ﻣﯿﮕﯽ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽﭼﻘﺪﺭﺭﺭﺭﻣﻬﻤﻪ

ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﻟﯽﻣﻴﮕﻲ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ .

ﻧﮕﻮ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﮕﻮ ﻣﻬﻤﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ  

آرام بگیر دلم

تنگ نشو برایش

مگر جمله آخرش را نشنیدی

" چیزی بینمان نبوده "

ی عالمه جمله ی عشقولانه

اصـــــلا به روی خـــودم هـــــم نمے آورم که نیـــستی

هـــــر روز صبـــــح شـــماره ات را مےگـــیرم زنـــــی می گوید: دســتگــاه مشـــترک ...

حرفــــش را قــطــع مےکنم صدایـــت چرا انقـــدر عـــوض شـــده عزیـــزم؟خوبی؟ ســــرما که نخورده ای؟

مے دانی دلـــم چقـــدر بـــرایـــت تنـــگ شـــده است؟

چنـــد ثانیــه ای ســـکوت مے کنم

من هـم خـــوبم

مزاحــمت نمے شوم

اصـــلا به روی خـــودم هـــم نمے آورم کـه نیــســتی !

بی تردید 

آغوش تو

 هشتمین عجایب دنیاست

واردش ک میشوی

زمان بی معنا میشود

چقد دلم ازون یواشکیا میخواد

از اونایی ک مواظبی کسی تو و عشقت رو نبینه

ازونایی ک با دیدنش قلبت با تموم رگاش از جاش کنده میشه

ازونایی ک مجبور میشی گوشیتو بذاری رو سایلنت

ازونایی ک سر ب سر هم بذارین

تو یادگار روزهایی هستی

ک نه فراموش میشوند

و نه تکرار میشونند

سلامتی دختری ک وقتی دل بست

تا آخرش در رو روی همه بست

مرگ . مُردن نیست

مرگ . تنها نفس نکشیدن نیست

من مردگان بی شماری را دیده ام

ک راه میرفتند

حرف میزدند

سیگار میکشیدند

و خیس از باران. انتظار و تنهایی را درک میکردند

وقتی عشق در زد

زود باز نکنید

بعضیا مثل بچه ها

زنگ میزنن و فرار میکنن

راز عشق ورزیدن

درک این جمله است

"شاید روزی از دست برود"

فاصله گرچه دست های مارا از هم جدا کرد

ولی خوشحالم

ک جرات ندارد ب دل هایمان نزدیک شود

میگویند عشق آنست ک ب او نرسی

من میدانم چرا

زیرا در روزگار من

کسی نیست ک زنانه عاشق شود

و

مردانه بایستد

تو دفتر فیزیکم نوشتم

آب رسانا نیست

اگر بود زیر باران ب تو میرسیدم

استادمون رفت تو کما

عادت دارم هرروز

جای انگشتانم را از روی شیشه مانیتور پاک کنم

چون نوازش کردن عکس هایت عادت من است

ب سرم اگر شلیک کنند

بجای خون

فکر تو میپاشد ب دیوار

 من نه سکوت میکنم نه فال عشق از برم

فقط ب تو خیره شدم من از تو هم ساده ترم

تو خوب میفهمی مرا وقتی پر ازبهانه ام

ببین برای ماندنت چقدر عاشقانه ام

گفت :

تا ابد تنهایت نمیذارم

چقد زود "ابدش" عفو خورد

دلم واسه خودم سوخت

وقتی جواب همه احساس و عشقم شدی جمله

ک کوبید تو صورتم

" مگه بین ما چیزی بوده"

خدایا خسته شدم

ازین همه "قصه یکی بود یکی نبود"

امشب دلم قصه "یکی بود اون یکی هم بود" میخواهد

عشق های امروزی را چشیده ای دلبندم؟؟؟

طعم کشک میدهند!!

عشق های امروزی سراپا ادعایند؛

گــــــــل من!!

فرهـــــــــاد هم اگر بود؛به جای کندن بیستون"مخ میزد احتمالا"!!

شیــــــــــــــــرین هم دیگر شیرین نبود!!

دیگر صدای تیشـــــــه نمیپیچد در شهر!!

حتما بوی اشغال تلفن همراهش گــــــــــــــــوش را کر میکرد!!

طفـــــــــــــــــلک...

عشـــــــــــــــــــــــــــــق چقدر زجــــــــــــر میکشد از این شیرینو فرهاد های قــــــــــــــلابی

دیدی آخر من را لمس کردی ؟

ولی حیف ک سنگ قبر من احساس ندارد

why do we close our eyes when we pray ?

                                       when we cry ?

                                           when we dream ?

                                              when we kiss ?

because we know that the most beautiful things in life are not seen but felt by heart

دستم را شکست

گله ای نکردم

سهم دست بی نمک  "شکستن" است

وقتی دیدی

یکی مثل نوک پرگار همه جوره پات وایساده

هرطور بچرخی تکون مکیخوره

تو هم دورش بگرد

دورش نزن

گر ب دولت برسی مست نگردی مردی

گر ب ذالت برسی پست نگردی مردی

اهل عالم همه بازیچه دست هوسند

گر بازیچه این دست نگردی مردی

سلامتی اونایی ک 

موندن زیر آواری که یه روز فکر میکردن 

محکم ترین تکیه گاهشون میشه

این چ حکایتی است

حوتسم را هر کجا پرت میکنم

بازهم کنار تو می افتد

دریا و کوه و آسمان را نه

حتی باران و حس باشکوهش را نه

فقط جای خالی تو را تماشا میکنم

ولی از نگاه ب جای بودنت سیر نمیشم

الان نه

فعلا دورت خیلی شلوغه

تنهات ک گذاشتن باهات خیلی حرف دارم

اگر موهایت نبود 

باد را چگونه نقاشی میکردم

تا کسی "نخ" نده

کسی "سرنخ" نمیگیره

حالا شما هی لعنت بفرست ب نفر سوم

یک لحظه فقط یک لحظه

خواهش میکنم با من باش

با من عاشق

با من مجنون

با منی که نفسم بند شده به چشمانت

به نگاهت همین دم را تو با من باش

عشق چیست ؟

جز آنکه زن همدمی باشد برای مرد

مرد تکیه گاهی باشد برای زن

یعنی فهمیدن و اجرای این نیم خط اینقدر سخته ک

همه تنهایند

یادته میگفتی نفستم

چی شد ؟

بند اومدم ؟

زدی تو کار تنفس مصنوعی 

اونم دهن ب دهن